محل تبلیغات شما

میگفت : بنویس.
نوشتن دوای دردِ حرف های نگفته ایست که تهِ گلویت چسبیده و مجالِ نفس کشیدن را ز تو گرفته.
میگفت: همین که دست به قلم شوی ، با دست های خودت غم و اندوه را ارزانی همین تکه کاغذ میکنی.
گفت: تا ننویسی و معجزه ی این رهایی را به چشمان خودت نبینی ؛ محال است باورم کنی.
پیرِ مغانم بود و حرف هایش بر روی چشم هایم جا داشت‌‌‌.
نوشتم.
خیلی نوشتم.
صفحه و کاغذ که هیچ ؛ کارم از یک دفتر و دو دفتر گذشت .
هر انچه را که در دلم بود؛ در مغزم بود؛ در روح و روانم بود ؛ تحویلِ دفتر دادم.
اما .
باور کن که "تو" با این چیزها تمام نمیشوی
به گمانم او نیز همین را فهمید که گفت: نوشتن دوای هر دردیست الّا حرف های نگفته ی عاشقی ؛ دختر جان.
#سین_ می نویسد.
خب اینم یه اثر دیگ از دوست گرام که با اجازش براتون آپ کردمش.اولش می خواستم  اون دو سه خط آخرو ننویسم .که عاشقانه نشه

لطفا حتما قطعا نظرتونو بگید

عبور از سختی های مراحل مختلف زندگی

یه تجربه دوست داشتنی

همین ,دیگ ,؛ ,گفتم ,دوست ,دفتر ,نوشتن دوای ,های نگفته ,حرف های ,بود؛ در ,دوای هر

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها